نسکافه
این آقا وی جی با اینكه مارو نمیشناخت ولی نمیدونم واسه چی هی اصرار میكرد كه واسمون نسكافه بخره ( البته امكان رخ دادن عكس این قضیه بیشتر از خودشه ) خوب ما هم كه تعارف حالیمون میشه
افتخار نمی دادیم .. اما نمیدونم واسه چی این وی جی خان شب رو كه می خوابید
صبح تو سلفك یونی همه چی رو فراموش می كرد ؟؟؟ ما هم هر روز به امید نسكافه می رفتیم سلفك ( البته نسكافه باشه یا نباشه ما لزوما واسه پاس كردن 3 واحد علافی همیشه تو سلفكیم
) و تو سلفك به جای نسكافه با صحنه های اكشن و... دیگه ای روبرو می شدیم
( سانسور)...
آخرش یه شب دوروبر ساعت 11 اینا بود ( چون این آقا وی جی به علت سردرد همیشگی معمولا تا دیر وقت نمیمونه ) كه: اونایی كه من و نگاری رو میشناسن میدونن كه هی آن آف میزنیم ، نگو كه با این كارمون داریم خفن رو اعصاب وی جی خان پیا ده روی می كنیم اونقدر كه دیگه اینبار به ما نگفت واستون نسكافه می خرم تا ما هم افتخار ندیم (چشمك) خودش گفت: اگه قول بیدن دیگه آن آف نزنین (فك كنم خجالت كشید بگه اگه قول بیدن دیگه ضد حال نزنین
) منم قول میدم حتما واستون نسكافه بخرم...فرداش یعنی سه شنبه به امید نسكافه تو سلفك بودیم ، اونم روبروی ما رو نیمكت نشسته بود ولی انگار نه انگار( مرد و حرفش!!! با اینكه با این جمله یه بار تو كلاس كنكور یكی از اساتیدمون ( كه آقا بود) از كلاس بیرونم كرد ) ما هم واسه اینكه ضایع نشیم خودمون رفتیم نسكافه خریدیم ( خدا ببینم چیكارت نكنه ما از این ولخرجی ها نمی كنیم فقط به خاطر اینكه بگیم ندید بدید نسكافه نیستیم این كارو كردیم ... وای الان كه یادم میافته بازم تنم می لرزه... چه پول زوری بود!!!
( البته دروغ چرا من یكی شدیدا ولخرجم ))...
دیگه تصمیم گرفتیم قید نسكافه رو بزنیم ...
روزای بعد باهاش میچتیدیم گفت كه واسه چی نسكافه نخرید ( طفلك وقتی علتشو گفت با اینكه بهش نگفتیم حق با اونه (چون روش باز می شد) ولی خداییش حق با اون بود)( چرا فضولیت گل كرده؟؟؟الكی خودتو نكش نمیگم دلیلش چی بود!!!! ) از یه چیزی خوشمون اومد كه دلیلی كه واسه هر كدوممون گفته بود یكی بود این یعنی اینكه بچه ی دو رو نیست ( من شخصا مخلص همه ی تك رو ها هستم) ... وقتی دیدیم راس میگه گفتیم : باشه ما قید نسكافه رو زدیم اما اون قبول نكرد و گفت: من بهتون قول دادم و باید بخرم و مرد نیستم اگه نخرم حتی اگه شما نخواین و رد كنین ( كار هر كسی به خدا با غرور شكنیش مردیشو بخره ... بابا با مرام...) شنبه كه شد وای انگار بازم شب خوابیده بود و حرفاشو فراموش كرده بود (وای منه نسكافه) ... بله درست حدس زدی شنبه به جای نسكافه class های استاد اعتماد رو خوردیم + كسر 2 نمره از پایان ترم تو گسسته ( البته این شامل همه بچه ها میشه نه فقط من) ، اما چون حرف مردی رو آورده بود وسط می دونستم حتما یه روزی می خره....
و اما یكشنبه:
كلاس ساعت 8 كه هیچ ، اون موقع هممون تو خواب نازیم و شكری هم لالایی های باحالی میگفت ، 9.30 كه رفتیم سلفك نگاری واسمون شیر كاكائو خرید (نه نه اشتباه نكن نگاری از این كارا بلد نیست خودمون حساب كردیم) چون خبری از نسكافه نبود اما بازم امیدوار بودیم
شوخی نبود كه حرف مردی زده بود از اونجا به بعدشو دیگه خودش می دونست...
تو كلاس هر یك از واژه های شكری واسمون مفهوم نسكافه داشت، وقتی شكری سوال می كرد و می پرسید حل شد؟؟؟ انگار تو توهم بهمون می گفتن نسكافه میل دارین؟؟؟ ما هم میگفتیم نه ( آخه سئوالای شكری رو نمی حلیدیم ) ...
ساعت 11.30 : ( مثل همیشه تو سلفك ) نه بابا انگار طرف اون شب نخوابیده بود و قولش یادش بود...رفت جلو بوفه بروبچ مارو به فروشنده نشون داد و خودش جیم شد چند دیقه بعد دیدیم یه اقاهه كه فك كنم از دوستاش بود با یه سینی نسكافه تو دستش داره سلفك رو دور میزنه و دنبال صاحب نسكافه ها می گرده ، سر چنتا از میزا برد و رد كردن فقط از ما نپرسید تا بگیم مال ماست!!! ( چه اعتماد به نفسی داریم ها؟؟؟ ) اقاهه می خواست برگرده كه دوست وی جی صداش كرد و میز مارو نشونش داد... بله بعد دو هفته انتظار بالاخره موفق شدیم و عین قحطی زده ها افتاده بودیم به جون نسكافه ها كه در این حال طرف خودش هم وارد سلفك شد ( وای الان تو ذهنش چیا كه نمیگه؟؟؟ خانومایی كه نسكافه نمیخواستن اینا هستن؟؟؟ اگه میخواستن چی میشد؟؟؟ وای خدایا نكنه اشتباه شده !!! نكنه اینا نباشن؟؟؟ ) بعد صرف نسكافه ها كه خیلی هم چسبید و جا داره كه از اینجا بازم از طرف خودم و بروبچ ازش تشكر كنم ، تازه یادمون افتاد كه وای عكس نگرفتیم... یهو چشمون خورد به نسكافه ی دست نخورده ی یكی از بچه ها كه میلشو نداشت ( شایدم سوسول بازی در می اورد یا شاید هم اصلا دوس نداشت ) مجبور شدیم از همون یه دونه عكس بگیریم ، ایناها اینم عكسش :
بابا دندون رو جیگر بذار تا بگم بهت ( نه خیر اونقدرا هم بی ادب نیستیم ) اول تشكر كردیم بعد از سلفك بیرون رفتیم ... این سیانس اول برنامه ی اون روز بود سیانس های بعدیشو به دوستان و همكارای عزیزم محول میكنم ...
برچسب ها: نسکافه ،
آخرین ویرایش: جمعه 23 اسفند 1387 01:28 ب.ظ